خواستگاری در عشق و تجارت

یکی از زوج هایی که عکسش در صفحه موفقیت من است، فهرست بلندبالایی از اولویت ها داشت. یکی از آنها این بود که او می خواست با کسی جور شود که او را بخنداند. و سپس همه اولویت های دیگر در مورد بودند کیفیت های فیزیکی.

چالش با این انتظارات این است که ما جایی برای غافلگیری نگذارید اتفاق افتادن. شاید فرد رویاهای فرد مدرک Ivy League نداشته باشد. شاید مو ندارند، شاید یکی دو کیلو اضافه دارند. وقتی این انتظارات را داشته باشید، بلافاصله می توانید حذف 80 درصد از جمعیت



منبع

او یک حلقه در انگشت خود دارد، و آنها نامزد هستند. آنها در ماه مه در جزایر کیمن ازدواج می کنند، آنها در تابستان یک مهمانی خانوادگی بزرگ خواهند داشت که من به آن خواهم رفت، احتمالاً همین است. یکی از داستان های موفقیت مورد علاقه من. چون مقاومت بسیار زیاد بود. او واقعاً فکر می‌کرد که او شبیه کسی نیست که خودش را با او تصور می‌کرد.»

آیا فکر می کنید که بسیاری از مشتریان را مسدود می کند؟ جنبه تمرکز فقط روی ظاهر، به جای محتویات شخصیت کسی؟

اما من این مرد را می شناختم و او مرا به هم ریخت. و هر بار که با او صحبت می کردم، مرا می خنداند. من فقط یک احساس واقعا قوی داشتم که ارتباطی وجود خواهد داشت. برخی از کارهایی که انجام می‌دهم، روش‌شناسی برای آن وجود دارد، اما مقداری شهود نیز وجود دارد. و من او را به او تقدیم کردم، او حتی از ملاقات با آن مرد خودداری کرد، قطعا نه!

آقایی که در دفتر خصوصی وکیل حرفه ای بود و برای خودش خیلی خوب عمل کرد. او از یک خانواده بسیار سرشناس بود و من آن دو را در شام معرفی کردم. من همچنین کل تاریخ را سرپرستی می کنم. بنابراین من هر دو تقویمم را پیش روی خود دارم، می دانم چه زمانی یکی و دیگری در دسترس است. من تاریخ را تعیین می کنم و رزرو می کنم. من به هر دوی آنها اطلاع دادم که کجا ملاقات می کنند.

صبح روز بعد ایمیلی دریافت نکردم، یک تماس تلفنی دریافت کردم… یک تماس تلفنی جیغ از مشتریم که اساساً گفت: به چی فکر می کردی چگونه می توانید مرا با کسی که ماکارونی و کوفته سفارش می دهد قرار دهید؟

من یک مشتری را پذیرفتم که نسبت به شخصی که می خواست بسیار سرسخت بود. او کسی را می خواست که باشد تحصیلکرده، حرفه ای و از خانواده خوبی بود. و من او را با کسی قرار دادم که مربی اش قرار ملاقات گذاشته بودم.

فکر کردم شوخیه فکر می‌کردم روی دوربین واقعی خواستگاری هستم! گفتم، اما منظورت چیست؟ و او گفت چطور جرات کردی منو با کسی که اسپاگتی و کوفته سفارش داده بود قرار بدی؟ من عادی نمی خواهم اول از همه، این یک رستوران ایتالیایی دوست داشتنی بود. تضمین می‌کنم کوفته‌های اسپاگتی هر کاسه 30 دلار بود، مکان زیبایی بود. او همچنین دوست نداشت که او با یک تی شرت ظاهر شد، احتمالاً یک تی شرت 100 دلاری که او را می شناخت. و این پایان چیزی بود که می توانست یک رابطه واقعا خوب باشد.

“کاملا، مثبت، بله. بنابراین شما از من در مورد داستان موفقیت مورد علاقه من پرسیدید. من می خواهم در مورد مورد علاقه ام به شما بگویم ناموفق داستان، زیرا برای من چنین معنایی وجود دارد. من این یکی را با بسیاری از مشتریانم نیز به اشتراک می گذارم.

من قرار ملاقات را در یک رستوران ایتالیایی دوست‌داشتنی در سوهو گذاشتم، و آن‌ها خیلی هیجان‌زده به قرار ملاقات رفتند! یعنی اون شب نتونستم بخوابم چون من نمی توانستم صبر کنم تا ایمیل هر دوی آنها را دریافت کنم!

ادامه دادم کمی او را تکان دهید و بعد از دو یا سه قرار خوب با افراد دیگر. او یاد گرفت که به من اعتماد کند. و من با او صحبت کردم که با این مرد بیرون برود و چه اتفاقی افتاد؟